هی رفیق
خواستم بگویم این آرزویی که تو به آن رسیده ای
روزگاری مال من بو د…
“جـدایـی آنقدر ها هم که فکر می کنی تلخ نیست
اگر هنوز حـرف های من را باور نداری از نادر و سیمین بپرس
که از تمام دنیــا جایــزه گرفته اند
ببخش اگر شعرهایم هیچ آهنگــــی ندارد
آخر تویــی را در خود جای داده
که به هــزار قافیه و ردیـف و آهنگ می ارزد …
لطفا اینقدر شعرهایم را نتکان
می ترسم یک روز رسوایی اش دامنم را بگیرد
چرا که خط به خطشان فریاد بلند نبودن توست…
این روزها هرکی منو می بینه می گه :
وای خوش به حالت چقدر لاغر شدی
رمز موفقیتت چی بوده؟
من فقط لبخند میزنم و تو دلم می گم : سال ها بازیچه شدن …
این روزا تموم که شد میام میزنم رو شونت
می گم : جنبه رو حال کردی …
شنیــده بودم که خاک سرد است
ایـــن روزها اما انــــــــــــــــــــــگار آنقـــدر هوا ســـرد است
که زنــده زنــده فراموش می کنیــم یکدیگـــر را
من اینجا تنهایی بدون تو دارم از پا درمیام
برگرد به حرمت خاطراتمان...
ایـــن آخـــرین بـارم بـــود
دیــگـــر احسـاسـم را برای کسی عریان نمی کنم
صــــداقــــت در میان گرگان یعنــی حمــاقـــــت…
مرا بشنوی یا نه
مرا جستجو کنی یا نکنی
من مرد خـــــــــداحـــــــافظــــــی همیشــــــگی نیستم …
تمام ثانیه ها را می شمارم که لحظه دیدار برسد
اما افسوس یک قدم مانده به آن لحظه…
دوباره باید ثانیه ها را شمرد
دوباره باید چشم به در دوخت…
کاش اندکی مرا می فهمید…
چه درونم تنهاست و در این تنهایی
شاخه ی خشک نگاهم گل چشمانت را می جوید
دلتنگی حس عجیبی است
که گاهی تو را به یادم می آورد
گاهی یعنی همیشه
گاهی یعنی الان
نمیدانم چرا ، اما برایت سخت دلتنگم
در این مسلک که صورت های بی احساس بسوی قلب های ساده می تازند
من اینجا در صف مرگ شقایق ها برای رنگ چشمان تو دلتنگم
تنفس : شروع زندگیست
عشق : قسمت و بخشی از زندگیست
اما دوست خوب : قلب زندگیست
اسمش تقصیر است
حالا تو هی خودت را آرام کن ، بگو نه تقدیر
جهت اطلاع از آخرین تغییرات وب سایت نازترین در خبرنامه وبلاگ ثبت نام کنید:
نظرات شما عزیزان: